درباره عشق بیشتر بدانیم

نیاز به قدرت

سیاست مدار بهتر است برای زندگی سالم ،به فکر مدیریت و بهبود روابط خود و اطرافیانش باشد. همه افراد دوست دارند زنده باشند و در امنیت زندگی کنند اما در اصل نیاز به بقا احتمالا فقط زنده ماندن نیست. سیاست مداری که به موجب ترس از آینده و حفظ جایگاه، محافظه کاری پیشه کرده احتمالا نیاز به بقای بیش تری نسبت به دیگر سیاست مداران داشته و دارد. او،به دور از هیاهو و در حد متعارف، سیاست های خود را به حتم در جایگاه پایین تری قرار می دهد و این احتمال وجود دارد که در زمان مناسب، مقرور و مورد انتظار نتواند از خود واکنش و رفتار پسندیده بروز دهد. پس از نیاز به بقا، نیاز به قدرت که همان تمایل فرد به برتر جویی، سبقت از دیگران و پیشرفت است را می توان در کنار نیاز به عشق و تعلق قرار داد. نکته ای که بهتر است در این مقال به آن توجه کنیم، تفاوت نیاز ها در انسان ها است. نیاز ها از انسانی به انسانی دیگر متفاوت بوده و هست واحتمال دارد کسی عاشقانه اطرافیانش را دوست داشته باشد و دیگری انگار نه انگار.

عشق به قدرت

سیاست مداران نیز همچون سایر انسان ها در تعامل با یکدیگر، در صدد رفع نیاز های اساسی خود هستند، اما مشکل از آنجا آغاز میشود که بین رفع نیاز هایشان و جامعه تضاد رخ دهد. به نظر می آید که سر منشا بیشتر نا خشنودی های بشر همین نیاز به قدرت باشد.از روابط کلان بین المللی گرفته تا روابط زناشویی. انسان هایی که ارضای نیاز به قدرتشان تمامی ندارد، به شدت تمایل دارند بقیه را کنترل کنند و حرف، حرف آنها باشد. تحمیل اراده بر دیگران، از خصوصیات اصلی این افراد است.((گلاسر)) پنج نیاز اساسی انسان را نیاز به بقا، نیاز به عشق و احساس تعلق، نیاز به قدرت (موفقیت، ارزشمندی شخصی،شهرت)، نیازبه آزادی و خود مختاری و نیاز به تفریح قلمداد می کند.
همان طور که از کلمه عشق استخراج می شود، برخی سیاست مداران در طول تاریخ علاقه شدید قلبی به قدرت، سیاست و از همه مهم تر سیاست بازی داشته و دارند اما شاید کامل ترین، دقیق ترین و جالب ترین مبنا را بتوان در یکی از ابیات حافظ جست: (هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما). که به طور رایج در ابتدای برخی اعلامیه های ترحیم می آید.با تامل بر روی این بیت، برداشت های متفاوتی می توان از آن داشت. نزدیک ترین تفسیر برداشت ادبی است: کسی که دلش به عشق زنده شود، هرگز نخواهد مرد، که انگار جاودانگی و پایندگی اش در دفتر هستی نوشته شده است.

اما از منظر سیاست باز عاشق، می توان عشق به قدرت را در تعارض مستقیم با نیاز به تعلق و صمیمیت قلمداد کرد و احتمالا این مقوله کار دست او خواهد داد و رفته رفته، جدال عشق در برابر قدرت، کار خود را آغاز می کند. اما همانطور که رابطه پیش می رود، منازعه بر سر قدرت، برای به دست گرفتن کنترل رابطه بیشتر شده و این سر آغاز تلاش سیاست مداری است که تمام امور را به دست آوردن قدرت در ذهن پرورانده و احتمالا ظرف نیاز به تعلق و صمیمیتش هم خارج از چارچوب روابط خانوادگی تغییر می کند.((گلاسر)) می گوید عشق نا کافی لزوما آن چیزی نیست که یک رابطه را خراب می کند؛ بلکه آن چه باعث از بین رفتن یک رابطه می شود منازعه و رقابت بر سر قدرت است که خود را به شکل کنترل گری در رابطه نشان می دهد. کشمکش برای به دست آوردن قدرت از سوی طرفین، عشق را از کار می اندازد و رابطه مشترک با شکست مواجه می شود. در همین راستا علاقه شدید قلبی سیاست مداران به قدرت، از خصایص اولیه دیکتاتور هایی است که در ابتدای طلوع سیاسی خود قرار گرفته و راهی را آغاز نموده اند که پس از مدتی دیگر نتوانسته اند معشوقه خود را که همانا ((قدرت)) نام دارد از خود جدا نمایند.

حرص به قدرت

چرا برخی از سیاست مداران دست از سر قدرت برنمیدارند؟ این سوالی است که ذهن بسیاری از افراد را درگیر کرده است. کسب قدرت فی نفسه نکوهیده نیست.سیاست در ابتدا یعنی کسب قدرت و حفظ آن، ولی تفاوت سیاست مداری و داشتن جایگاه در این است که افراد قدرت را برای چه منظوری می خواهند. سیاست مداران عاشق قدرت به این موضوع واقف اند که در صورت خروج از سیاست و خداحافظی با قدرت، دیگر کنار معشوق شان نخواهند ماند و مجبور به ترک آن می گردند، در این صورت احتمالا به این حال درخواهند آمد:(مجنون چو ندید روی لیلی از هر مژه ای گشاد سیلی) حال باید دید مجنون داستان ما چگونه در فراق یار خود سر خواهد کرد و آیا تاب و توان کافی از این دوری دارد؟ به هر قیمتی سیاست مدار سیاست باز قدرت زده اگر تلاش نماید دست از سر معشوق بکشد چه خواهد شد؟ آیا در چنین شرایطی، جدایی لیلی و مجنون یا شیرین و فرهاد از یک دیگر با جور روزگار و یا دست قضا و قدر فراهم نخواهد شد؟ احتمالا تنها زمان مرگ میتواند زمان خروج این سیاست مداران را از عرصه قدرت تعیین نماید.

سیاست مدار عاشق

اگر سیاست، بدون در نظر گرفتن قدرت را وفاداری، درک متقابل و دانش فهم توانایی جمعی تفسیر کنیم، عشق و سیاست با هم در آمیخته اند و دیگر اختلافی ندارند. سیاست مدار، حتما به این نکته ظریف توجه دارد که در عشق اساطیری و کهن الگویی، افراد یا گروهی خاص بین خود و پیرامون یک موضوع با یک دیگر علاقه دارند اما شاید لزوما در سیاست علاقه به معنی ابراز علاقه عاشقانه بین دو فرد یا گروه برقرار نشود، ولی برای رسیدن به اهداف مشترک حتما می بایست به تعاملات مشترک توجه بیشتری نماید و آن را سر لوحه را قرار دهد.
کسانی که منبع عشق شان الهی است، نسبت به آنان که صرفا در دایره عشق زمینی هستند، مسیولیت سنگین تری دارند. اگر عشق را گذر از چیزی که امکان پذیر نیست تفسیر کنیم، می توان گفت سیاست مدار اخلاق گرا خود مجنون واقعی و سیاست اخلاقی خود عشق است. از افراد شاخص عالم سیاست که این راه را پیموده اند می توان به رهبرانی هم چون ((گاندی)) در هند، ((ماندلا)) در آفریقا، ((دوگل)) در فرانسه و((امیر کبیر)) در ایران توجه کرد؛ وقتی که قدرت ، ((گاندی)) را از راه خود دور نکرد و موجب نشد ((ماندلا)) به واسطه توان سیاسی در عرصه سیاست، غریزی عمل کند تا از زندان بانانش انتقام بگیرد و یا توان سیاسی ((دوگل)) تنها به جای اهدای شکوه و عظمت به او، جلال و رفاه برای کشورش به ارمغان آورد یا ((امیر کبیر)) که در اوج دلبستگی و تعلق قلبی برای کشورش کوشید تا یادگار های بی بدیلی برای کشور کسب کند.
سیاست مداران بزرگ، مسایل مهم زمان خود را به خوبی میشناسند. آنها در کلام،رفتار و نگاه خود پیام دارند و از هنر انطباق واقعیت ها با آرمان ها برخوردارند. حال سوال اساسی اینجاست که آیا سیاست مدار می تواند بین عشق به خدمت و حرص به قدرت تمییز قایل شود؟ این سوالی است که به گواه تاریخ، برخی حکم رانان و سیاست مداران، طی سالیان متمادی، پاسخی بس قاطع برای آن مشخص نموده اند. حال می توان این طور بیان نمود که نگرش بیشتر سیاست مداران به قدرت با عدم موفقیت در تفکیک عشق به خدمت و حرص به قدرت مطابقت داشته و دارد و تنها درصد کمی از سیاست مداران اخلاق گرا بوده اند که نقش مجنون گونه خود را در عالم سیاست به نیکی پیموده و بازی را به وسع خودشان در صحنه سپهر سیاسی انجام داده اند و سر آخر با رسیدن به عشق واقعی از لیلی خود گذشته و لیلی واقعی را جسته اند و با عاقبت به خیری خود و جامعه را در هر برهه زمانی امیدوارانه پیش برده اند.

مؤخره

در پایان، به یک احتمال فکر می کنم. فرضی از لابه لای این مطلب به ذهنم می رسد. به این فکر می کنم که نکند سیاست مدار، آن که غرق در کارش هست و صبح تا شب سیاست ورزی پیشه اش، در عاشقی نیز سیاست بازی کند و این گمان ناخودآگاه ، اگر قبولش داشته باشیم، بی اختیار در سیستم رفتاری اش، نمود داشته باشد؟ یعنی مثلا ارضای نیاز به عشق و تعلق ، با سیاس ورزی قرار است برآورده شود، محبت به اطرافیان با دودوتا چهارتا همرا باشد و انگار همیشه پای ابراز علاقه های مهندسی شده، منفعت طلبانه و معادلاتی در میان است.
نمیدانم،شاید.

 

دیدگاهتان را بنویسید