“جوان؛ سرمایه، به شرط فرصت حضور”

در ساعات پایانی آخرین روز تیر ماه پیامی از سوی پدرام سلطانی نائب رئیس اتاق بازرگانی ایران منتشر شد و در آن از ماراتنی نامبرده شد که ۱۶ سال به طول انجامیده بود. من نیز خوشحال شدم زیرا با توجه به رویکردهای مقام معظم رهبری و تأکیدات چند باره ایشان مبنی بر توجه به جوانان و تأکید و پیگیری های پراکنده برخی دیگر از مسئولین ذیربط، تلاشهایی برای توجه بیشتر مدیران عالی رتبه نظام و بخش خصوصی صورت پذیرفته بود که جای قدردانی فراوانی نیز داشت اما شاید بیشترین کمک را به مجاب کردن نهادهای تصمیم گیری برای بها دادن به جوانان پرشور متخصص و با انگیزه می دانم که خود را با پشتکار و طی مراحل تدریجی و اصولی به بدنه اقتصادی و اجتماعی کشور تحمیل نموده اند.

فراموش نمی کنم از اولین روزهای سال ۱۳۸۰ که بعنوان کارآموز شروع به کار نمودم و در تمامی مراحل تا زمانی که در مجمع عمومی سالانه خانه صنعت، معدن و تجارت جوانان تهران بعنوان عضو هیأت مدیره انتخاب شدم در تمامی این سالها با توجه به مطالعه های گسترده و استمرار در تولید و تجارت توانسته بودم در حوزه هایی از کارآموزی خود را به شاگردی ارتقاء دهم، اما می دیدم هر جا که اظهار نظری از سوی هم دوره ای هایم برای موضوعی خاص ارائه می شد به ما و تفکراتمان آن طور که باید توجه نمی شد و اعتقادی نداشتند و بعید نمی دیدم که خیلی از دوستان متخصص و دانشمند من از این راه خسته شوند و راه دیگری برگزینند که متأسفانه اینطور نیز بود.

برایم جالب بود که این مقدار ثروتی که این کشور به پایه من و هم نسل هایم می ریزد تا ما را آموزش دهد چه زمانی بهره برداری خواهد شد ؟! همه قبول داریم که علم و دانش بدون تجربه هیچگاه به بلوغ نخواهد رسید سئوال اینجاست کی دوستان بزرگوار ما و پدران دلسوزمان اجازه تجربه کردن را به ما خواهند داد. من نیز همچون دیگر دوستانم برای کسب تجربه به هر دری کوبیدم به این نکات توجه داشتم تا در روز جمعه ۶ مرداد ماه صبح حدود ساعت ۹ هنگامی که به انتظار شروع ورکشاپ آموزشی نشسته بودم ناگهان یادداشتی را دیدم که تمامی جوانب این موضوع را بررسی کرده بود و مطلب چند شب پیش را به مراتب تکمیل تر نموده و دغدغه ای ۱۶ ساله را به پایان رسانده بود.

 لذت بردم و دلم نیامد از پدرام سلطانی بعنوان جوانی سخت کوش که بیش از یک دهه پرچم دار جوانان و جوانگرایی در تشکلها و بویژه اتاقهای بازرگانی بوده است و حال به درجه ایی از بلوغ و تکامل نیز رسیده است که قادرباشد در مهم ترین مسندهای اقتصادی بخش خصوصی به خوبی ایفای نقش نماید با تمام وجود قدردانی نکنم.

در عاشقی گریز نباشد، ز ساز و سوز
استاده ام چو شمع، مترسان ز آتشم
عشق دردانه است و من غواص و دریا میکده
سر فرو بردم در آن جا تا کجا سر برکنم

مهدی زاهدی اول
دهم مرداد ١٣٩۶

دیدگاهتان را بنویسید