مهدی زاهدی اول
در این شماره از «پشت پرده» عقیده دارد
برای یک سیاستمدار هوش چیز خوبی است.
هر جا که صحبت از سیاست است، انتظار چیزهای پیچیده هست. به بیان دیگر، این تصور وجود دارد که سیاست یعنی پیچیدگی. شاید هم این برداشت درست باشد، اما بهلحاظ مفهومی،و از دید رفتاری، سیاستمداری همیشه با پیچیدگی قرین نیست. سیاستمداری یعنی احتراز از پیچیدگی، یعنی کاری را بکنید که درست است و فقط کارهای درست را انجام دهید. اگر قرار باشد یک سیاستمدار در دوران حیات سیاسی خود از چند جنبه هوش استفاده نماید هوش سیاسی یکی از جنبههای اساسی آن است.
هوش سیاسی یا همان هوش تدبیری، هنری حیاتی برای سیاستمدار است. در اصل هوش سیاسی، درک و فهم سیاستهایی است که یک سیاستمدار باید داشته باشد و اینکه بداند به چه شکل به زیردستان و سایر سیاستمداران امتیاز داده و امتیاز بگیرد و به شکلی قواعد بازی را بلد باشد و بهکار بگیرد که مرتکب کارهای ضد اخلاقی نشده، دروغ نگوید و در برند شخصی خود از آن استفاده نماید. فردی که به علت عدم آشنایی با قواعد بازی، با کلی امید و آرزو وارد ساختار میشود، همۀ امیدها را ناامید میکند، یک امتیاز هم بلد نیست که بگیرد، دست همۀ طرفدارانش را خالی میگذارد و بالاخره تسلیم شرایط و مخالفان میشود و میرود او خیلی لطفی به ساختار نکرده است.
این سیاستمداران، حداقل از یکی از منابع قدرت برخوردار هستند و میدانند که چطور از طریق ارتباط مؤثر با قدرتهای اصلی به قدرت دست پیدا کرده و از قدرت به دست آمده در جهت پیشبرد امور و دستیابی به اهداف ساختار استفاده کنند. سیاستمداران میدانند که چه زمانی سختگیری کرده و چه موقع نرمش نشان دهند؛ سیاستمداری که توانایی نه گفتن را دارد، میتواند درخواستی را که خلاف جهت اهداف تعیین شده است، تشخیص داده و به آن نه بگوید، حال اگر عدم انجام آن سبب از دست رفتن موقعیتش شود. شناخت علایق، سلیقهها، فرهنگ و حساسیتهای مخاطبان هدف، مدیریت کلام و به کارگیری اصول و فنون مذاکره، بهره گیری از روانشناسی و ارتباطات در مدیریت اطلاعات، مدیریت اعضا خصوصاً مدیریت اعضای شاکی، مدیریت بر خود و مدیریت بر دیگران و ساختار و… همگی به هوش سیاسی بستگی دارد.
یارگیری یکی از جوانب هوش سیاسی است؛ یارگیری برای اینکه سیاستمدار بتواند به اهداف دست یابد. این سادهاندیشی است که یک سیاستمدار تصور کند در راه اجرای اهدافش هرچند خوب، هیچ مقاومتی وجود نخواهد داشت یا به تنهایی قادر به اجرای آن اهداف است یا خیر. حتماً مقاومت هست، حتماً به همراه احتیاج دارد و حتماً باید برای مقابله با مشکلات و موانع خود را تجهیز نماید.
هوش سیاسی هنر مدیریت سیاستهاست و درک و فهم عمیقِ اینکه چه سیاستهایی و کدام نوع احساسات سیاسیِ بهوجودآمده با استراتژیهای موجود باید برای مدیریت کردن بهینه آمیخته شود.
سیاستمداران هوشمند بهتر از دیگران میتوانند راه خود را در موقعیتهای پیچیده پیدا کنند. با استفاده از هوش سیاسی و اعمال قدرت و نفوذ میتوان به اهداف دست یافت. ولی ازآنجاکه رفتار سیاسی اغلب توأم با هزینه است، معمولاً اینگونه رفتارها گزینشی است. نزدیکی به قدرت تصمیمگیری در ساختارهای دیوانسالار، تشکیل ائتلاف، تلاش برای اثرگذاری بر فرایند تصمیمسازی و حتی تصمیمگیری و… بیانگر رفتار سیاسی است.
سیاستمداران با گسترش روابطشان با دیگر اعضای جامعه، هوش سیاسی و سایر مهارتهای اجتماعی خود را افزایش میدهند. سیاستمداران گرد هم میآیند و گروه تشکیل میدهند تا صاحب قدرت شوند. در دنیای سیاست از ساختار منطقی پرهیز میشود، از سلسلهمراتب ارتباطات سوءاستفاده میگردد و اختیارات قانونی نادیده گرفته میشود. قوانین دنیای سیاست هرگز نوشته نمیشود و به ندرت مورد بحث قرار میگیرد. با اینحال، کسانی که از مهارتهای سیاسی خوبی برخوردارند، میتوانند از پایگاههای قدرت و نفوذ خود به شیوهای مؤثر استفاده کنند. بدیهیست بهرهمندی از هوش سیاسی بهمراتب مهمتر از بهرۀ هوشی و هوش هیجانی است.
برخی از سیاستمداران به شکل جادویی نردبان ترقی را طی میکنند و بهسمتهای بالاتر و قدرت بیشتر دست مییابند و موفقتر عمل میکنند. از سیاستمداران معاصر کشور میتوان به آیتالله هاشمی رفسنجانی اشاره نمود. او میدانست در بین همفکران از قدرت نفوذ و توان ارادۀ خود به چه صورت استفاده نماید. برای بعضی از آدمها سیاسی کاری، طبیعت و ماهیت دوم بهشمار میآید. آنان بهطور غریزی قوانین ناگفتۀ بازی سیاسی را میدانند. بیشک از هوش سیاسی بالایی برخوردار هستند و در ارتقا و استفاده از امتیازات، بسیار حسابشده عمل کرده و با استفاده از قدرت و نفوذی که به دست میآورند، تعارضها را حل کرده و منافع خود را حفظ میکنند.
هوش سیاسی میتواند به درک پویاییهای قدرت کمک نماید. افزایش درک هوش سیاسی، موفقیت سیاستمداران را افزایش، اضطراب را کاهش و روابط داخلی و خارجی را بهبود میبخشد. سیاستمداران با هوش سیاسی بالا توانایی افزایش عملکرد گروهی را دارند. هوش سیاسی برای رشد سیاستمداران در ساختارها ضروری است، به ویژه هوش سیاسی به سیاستمداران در درک شیوههای نفوذ، منابع قدرت، ناسازگاریها و ارزشها کمک میکند. هوش سیاسی سیاستمدار باید پایگاههای قدرت و راههای نفوذ را به درستی بشناسد تا بتواند در مواقع نیاز تصمیماتی که اهداف را در بر دارد، اتخاذ کند.
هوش سیاسی نقش اثرگذاری در فرایندهای تغییر، انگیزش، رهبری و مدیریت دارد. رفتارهای سیاسی در ساختارهای امروزی اجتنابناپذیر است و نمیتوان آنها را از بین برد، اما میتوان با به کارگیری هوش سیاسی اثرهای آنها را حداقل کرده و همسو با اهداف نمود. سیاستمدار ضمن هشیاری و با ایجاد ارتباطهای آشکار و کاهش عدم اطمینان و درک واقعیتهای سیاست و قدرت و با بهرهگیری از هوش سیاسی خود باید تأثیر رفتارهای سیاسی منفی را محدود و کمرنگ نماید.
در غیر این صورت، شاهد سقوط خود خواهند بود، بدون آنکه به علت آن پی ببرد. از مهمترین ابعاد هوش سیاسی میتوان به بازیهای اجتماعی، پویاییهای قدرت، شخصیت سیاسی، صداقت آشکار، تسخیر احساسات و تسخیر اطلاعات نام برد؛ لذا هوش سیاسی توانایی رسیدن به انعطافپذیری و کاهش درگیریها و تعارض در طول فرایند تغییر را دارد و میتواند در این راه به سیاستمدار کمک نماید.
سیاستمدار برای استفاده از بالاترین ظرفیت و بهرهبرداری از هوش سیاسی خود به رعایت اصولی نیاز دارد به قرار ذیل:
سیاستمدار باید پشتیبان داشته باشد؛ فرد یا افرادی که دارای مشروعیت اجتماعی باشند. سیاستمدار میبایست کاری کند تا مفید باشد، اطلاعات تهیه نماید، بخشی از وقت آزاد خود را داوطلبانه به کاری اختصاص دهد، از سایرین در مسائل درخواست راهنمایی نماید. پشتیبان او فقط طرف مشورت او نیست بلکه افرادی هستند که سیاستمدار را در جهت فرصتهای خوب راهنمایی و کمک میکنند تا در میدان، مینهای پنهان را قبل از پا گذاشتن شناسایی کند و در صورت لزوم پوشش سیاسی او را تأمین کند.
در جامعه شبکۀ خود را ایجاد کند، به یاد داشته باشد که لازم نیست او را دوست داشته باشند بلکه باید بتوانند به او اعتماد کنند. هر چه مردم بیشتر اعتماد کنند از کار کردن با یک سیاستمدار خوشفکر و معتقد شادتر خواهند شد. با اعتماد میشود آسانتر معاملهها را نهایی کرد و تنشها را برطرف نمود قبل از آنکه وارد جنگ تمامعیاری شد.
سیاستمدار با درایت برای کسب شهرت گام برمیدارد و میخ خود را میکوبد؛ او قبول میکند همۀ همتایانش کموبیش به همان اندازۀ او باهوش و سختکوش هستند.
سیاستمدار برای منافع خود تلاش میکند. منافع او بهبود ۱۰ درصدی مزایای سالانهاش نیست. منافع او، افزایش ده برابری تواناییاش در عرض ده سال است. این یعنی آنکه مجبور است مأموریت درست، رئیس درست، تیم مناسب و منابع مناسب را داشته باشد. اینها شاخصهای بلندمدت موفقیت هستند. به تغییرات ناگهانی و رشدهای یکباره تکیه نمیکند و امیدوار است در فرایند واگذاری مسئولیتها بخت با او یار باشد.
سیاستمدار سابقۀ کاری خود را مدیریت میکند. مردم به همان اندازه که سیاستمدار چه کسی هست بابت آنچه انجام میدهد او را به خاطر خواهند سپرد. بنابراین مثبت بودن و تمرکز بر عمل و نتیجه داشتن مفید واقع میشود. او تردیدها، تحلیل و تمرکز بر فرایند را به دیگران میسپارد.
سیاستمدار بر روی فرصتها، سرمایهگذاریِ اضافه میکند تا در معرض دید جامعه قرار گیرد. او اگر یک فرصت چند دقیقه ای داشته باشد تا خود را به جامعه نشان دهد آن را تبدیل به چند دقیقۀ جذاب میکند. تمام مطالب و مواد کمکی را به صورت حرفهای آماده کرده و در مورد اینکه جامعه چه انتظاری دارد و میخواهد چه چیزی را بشنود و از چه چیزی خوشش نمیآید از مشاوران خود توصیه و راهنمایی میگیرد. برای آماده کردن آن چند دقیقه، چندین هفتۀ مستمر تلاش میکند.
سیاستمدار همه را تحسین میکند. تحقیقات نشان داده که هیچ مرحلهای وجود ندارد که در آن، تحسین و تمجید فزاینده تأثیر عکس پیدا کند. مردم عاشق این هستند که بشنوند آدمهای بزرگی هستند و دارند کارهای بزرگ انجام میدهند. آنها به علت اینکه او نبوغ ذاتی، انسانیت و سختکوشی آنها را قبول دارد، چیزهایی که در دنیای بیرحم از چشم همگان دور مانده، عاشق سیاستمدار خواهند شد.
سیاستمدار وفادار است، بیوفایی در هر جامعهای گناه بزرگی است. مردم سیاستمداران بیصلاحیت را خیلی طولانیتر از سیاستمداران بیوفا حفظ میکنند، زیرا لااقل میتوانند به سیاستمداران بیصلاحیت اعتماد کنند و میدانند چه انتظاری باید از آنها داشته باشند.
مخلص کلام، هوش یک سیاستمدار در عالم سیاست تکیهگاه اوست برای ظهور، حضور و حیات در یک جامعه.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.